مدح و مرثیۀ امام محمد باقر علیه السلام
روضه بخوان برایِ کس و کارِ ما مِنا افـتـاده از نَـفَــس دل و دلـدارِ ما مِـنـا ده سال روضۀ عطش و سوختن بخوان گودال و ازدحام و تنِ بیکفن، بخوان افتاده زهـرِ کـیـنه به جانِ امـیرِ عشق دل از مدیـنه پر زده تا کوفه و دمشق این سوزِ تشنگیِ تو از جنسِ کربلاست انگار پیشِ چشمِ تو سر رویِ نیزههاست انگار میبـَرند تو را دست بسـته و… سنگـی رسیده و سرِ زینب شکـسته و پـایِ بـرهـنـه دخــتـرِ دردانـه میرود بالا بـلـنـدِ عـرش بـه ویـرانه مـیرود یادِ غـروبِ بی کسی و شعـلهها کـنیـد صحـنِ بقـیـع و سیـنـۀ ما کـربـلا کنید مانـده تنِ حسیـنِ تو در گـودیِّ عـذاب زینب کشانده شد به کجا؟ مجلسِ شراب از چـوبِ خـیـزران و لبِ یارِ ما نگو از اضـطـرابِ دخـتـرِ دلـدار مـا نـگـو دیدی به چشمِ خود که حرم زار میزند وقـتـی رقـیه سر رویِ دیـوار میزنـد سـرما و طعـنـهها و هجـوم کـنـایـهها رقـصـیـدنِ اهـالی شـام پـایِ نـیـزههـا آمـد طَبَـق که دق کـند آرامِ جـانِ شـاه لکـنـت زبـان گـرفت تـمام خـرابـه، آه آهِ رقــیـه دامـنِ مــحـراب را گــرفـت خوابید و از دوچشمِ حرم خواب را گرفت ای یــادگـارِ روضۀ تـنـهـایـیِ حـسیـن یـادش به خـیـر؛ دخـترِ بابـایی حـسین زد بر لب و دهن که پدر پیکر تو کو؟ ما نـدبه خـوانـدهایم بگـو دلبـرِ تو کو؟ |